که دم و نفس صافی و پاک دارد. که نفس گرم و گیرا و مؤثر دارد: در ایام سلطان روشن نفس نبیند دگر فتنه بیدار کس. سعدی (بوستان). چو بشنید دانای روشن نفس بتندی برآشفت کای تکله بس. سعدی (بوستان)
که دم و نفس صافی و پاک دارد. که نفس گرم و گیرا و مؤثر دارد: در ایام سلطان روشن نفس نبیند دگر فتنه بیدار کس. سعدی (بوستان). چو بشنید دانای روشن نفس بتندی برآشفت کای تکله بس. سعدی (بوستان)
روشن گوهر. که دارای ذات پاک و اصیل باشد. پاک اصل. صحیح النسب. (یادداشت مؤلف). آنکه سرشت روشن داشته باشد. روشن نهاد. (آنندراج) : شبنم غنچۀ بیداردلان چشم بد است صیقل سینۀ روشن گهران دست رد است. صائب. چنان کز ایستادن صاف گردد آبها صائب خموشی می کند روشن گهر تیغ زبانها را. صائب (از آنندراج). و رجوع به روشن نهاد شود
روشن گوهر. که دارای ذات پاک و اصیل باشد. پاک اصل. صحیح النسب. (یادداشت مؤلف). آنکه سرشت روشن داشته باشد. روشن نهاد. (آنندراج) : شبنم غنچۀ بیداردلان چشم بد است صیقل سینۀ روشن گهران دست رد است. صائب. چنان کز ایستادن صاف گردد آبها صائب خموشی می کند روشن گهر تیغ زبانها را. صائب (از آنندراج). و رجوع به روشن نهاد شود
آنکه دارای اندیشۀ روشن است. (فرهنگ فارسی معین) ، کسی که در امور با نظر باز و متجددانه نگرد. (فرهنگ فارسی معین). نوگرای. تجددپرست. تجددگرای. آنکه اعتقاد به رواج آیین و افکار نو و منسوخ شدن آیین کهن دارد
آنکه دارای اندیشۀ روشن است. (فرهنگ فارسی معین) ، کسی که در امور با نظر باز و متجددانه نگرد. (فرهنگ فارسی معین). نوگرای. تجددپرست. تجددگرای. آنکه اعتقاد به رواج آیین و افکار نو و منسوخ شدن آیین کهن دارد